یه چند روزیه ویندوز ویستا نصب کردم، یعنی اخرش ویستا رو نصب کردم! خیلی سخت میگذره با پنچره های خوشگل و ایکونهای خوشگل تر! ومخصوصا اگه وقتی ببندیشون یهو غیب نمیشن و آروم آروم محو میشن! یه 500 مگی هم اپدیت داشت که دانلود کرد به سلامتی ! به گمونم که 15 گیگی هم از درایوم هم تبدیل کرده باشه به آشغال! اما هرچی باشه از اون xp درب و داغون خیلی سریعتر بالا میاد!درایورهای دم و دستگاه های کنار کامپوترم رو هم درست نشناخته! به طور کامل احساس تنهای میکنم. تازه مثلا اولتیمیت هم هست در ضمن خودش دهن پک یکش رو هم سرویس کرد! بچه ها خیلی خوشهالن،بازیهاش که برای دو سال تا صد سال سن مناسبه خیلی جذابه براشون والبته برای من هم که فعلا رکورد دار همشون هستم تا بعد.
دیگه بگم که امروز چه کرد با من این سیستم عامل درد سر!! مغزم در حال پُکیدنه! واحتمالا برای همین دارم اینجا مینویسم دوباره. جالب هم اینه که وقتی بیکار میمونه واسه خودش شروع میکنه به انجام یه کاری که معلوم نیست چه کاریه فقط میبینی که دایم داره با هارد بازی میکنه! فقط ساعت خوشگلی هم داره با تقویم و مدیاپلیر و چیزای خوشگل دیگه که حالم داره به هم میخوره از این همه زیبایی! دو سه بار هم همون روز اول قفل کرد که من از خجالت ریسارتش در اومدم اما الان حالش خوبه.
از اینکه به دیدنم اومدین ممنونم وخوشحال.
باید ببخشید که برای پذیرایی از شما چیزی در خور شما ندارم!
این نوشتار تلاشی برای این است که گوشه ای از گفته هایم یا گفتنی هایم را نگاشته باشم.
پیشاپیش برای هر انچه که شما را آزاردم ببخشیدم.
بی تردید ایده هاتتان را به روی دیده در اندازه ی توانم انجام خواهم داد.